شهدا سال 65 -زندگینامه شهید غلامعباس زارع
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
دریکی از روزهای زیبای خداوند، در شهرآبادان، سال ۱۳۴۵ در میان خانوادهای مسلمان و متدین چهره کودکی دلنشین فضای خانه را نورانی کرد. نام او را «غلام عباس» نامیدند تا با اقتدا به سپه دار کربلا در آیندهای نهچندان دور برای دفاع از راه حسین (ع) بیمهابا از تن و جان بگذرد. غلام عباس دوره ابتدایی و راهنمایی را در آبادان پشت سر گذاشت و سپس ترک تحصیلکرده و مشغول کار شد. در کنار کار و مشغلههای روزمره...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
دریکی از روزهای زیبای خداوند، در شهرآبادان، سال ۱۳۴۵ در میان خانوادهای مسلمان و متدین چهره کودکی دلنشین فضای خانه را نورانی کرد. نام او را «غلام عباس» نامیدند تا با اقتدا به سپه دار کربلا در آیندهای نهچندان دور برای دفاع از راه حسین (ع) بیمهابا از تن و جان بگذرد. غلام عباس دوره ابتدایی و راهنمایی را در آبادان پشت سر گذاشت و سپس ترک تحصیلکرده و مشغول کار شد. در کنار کار و مشغلههای روزمره...
شهدا سال ۶۶ -از نوشتههای شهید سید مهدی قاری نیا
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهيد سيد مهدي قاري نيا »
بسمهتعالی لحظهای فارغ از مشغلات، زندگی را غنیمت شمرده و در گوشه عزلت به فکر فرورفتم و ابر عمر را که طوفان زمان با سرعت میبرد، نگریستم. عقربه ساعت با هر صدایش، گذران بهار عمر را هشدار میداد... ایام کودکی را به بازی و سرگرم کردن خود پرداختهایم و بیخیال ازآنچه در بیرون میگذرد... و اکنون نیز در این برهه از زمان در خوابوخیال و آرزوهای دور و دراز که عمر کفاف آن ندهد، غرقشده و در آرزوها به...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهيد سيد مهدي قاري نيا »
بسمهتعالی لحظهای فارغ از مشغلات، زندگی را غنیمت شمرده و در گوشه عزلت به فکر فرورفتم و ابر عمر را که طوفان زمان با سرعت میبرد، نگریستم. عقربه ساعت با هر صدایش، گذران بهار عمر را هشدار میداد... ایام کودکی را به بازی و سرگرم کردن خود پرداختهایم و بیخیال ازآنچه در بیرون میگذرد... و اکنون نیز در این برهه از زمان در خوابوخیال و آرزوهای دور و دراز که عمر کفاف آن ندهد، غرقشده و در آرزوها به...
شهدا سال 64 -نامه شهید غلامرضا کاتوزیان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
چه زیباست لحظهای که تفنگ از زمین کنده میشود و به سوی دشمن نشانه میرود. چه زیباست لحظهای که دشمن را ذلیل و خوار به اسارت میگیریم. چه شیرین است هنگامی که در خون خود میغلطیم و با شهد شیرین شهادت سیراب میشویم. شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را در آغوش میکشد. شهادت حد نهایی تکامل انسان است. خدایا! ما به سوی شهادت میرویم و به سوی تو پرواز میکنیم، ای خدا! ترا به خون شهیدان...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
چه زیباست لحظهای که تفنگ از زمین کنده میشود و به سوی دشمن نشانه میرود. چه زیباست لحظهای که دشمن را ذلیل و خوار به اسارت میگیریم. چه شیرین است هنگامی که در خون خود میغلطیم و با شهد شیرین شهادت سیراب میشویم. شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را در آغوش میکشد. شهادت حد نهایی تکامل انسان است. خدایا! ما به سوی شهادت میرویم و به سوی تو پرواز میکنیم، ای خدا! ترا به خون شهیدان...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید شاه میرزا چوپانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
هنگامیکه بادهای پاییزی برای جشن برگریزان، بر شاخسار درختان میوزیدند، در روستای خواجه جمالی از توابع آباده طشک، در میان خانوادهای مذهبی و کشاورز، کودکی نو رسیده متولد شد که بهار زندگی را با خود به همراه آورد. ۱۳۴۲/۷/۱ در جمع خانواده جای گرفت و نام او را شاهمیرزا نهادند. مهربانی و همت در کار را از دوران کودکی سرلوحه زندگی خود قرار داده و به علت بازماندن از تحصیل، همیشه بهعنوان بازویی توانمند در کنار پدر برای...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
هنگامیکه بادهای پاییزی برای جشن برگریزان، بر شاخسار درختان میوزیدند، در روستای خواجه جمالی از توابع آباده طشک، در میان خانوادهای مذهبی و کشاورز، کودکی نو رسیده متولد شد که بهار زندگی را با خود به همراه آورد. ۱۳۴۲/۷/۱ در جمع خانواده جای گرفت و نام او را شاهمیرزا نهادند. مهربانی و همت در کار را از دوران کودکی سرلوحه زندگی خود قرار داده و به علت بازماندن از تحصیل، همیشه بهعنوان بازویی توانمند در کنار پدر برای...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید احسان زارعی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
احسان، سال ۱۳۵۲ در آباده طشک نیریز، میان خانوادهای مذهبی حیات دنیایی را آغاز کرد. از همان کودکی بهشدت مورد مهر و محبت پدر و مادر قرار گرفت و باتربیت صحیح و اسلامی آنان شخصیت وی شکل یافت. شخصیتی که بیانگر وقار، تواضع و تدین او بود و در عرصههای اجتماعی حضور یافت و تکامل پیدا کرد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خویش با موفقیت طی کرد. با شرکت در مجالس دینی و آشنایی با امام...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
احسان، سال ۱۳۵۲ در آباده طشک نیریز، میان خانوادهای مذهبی حیات دنیایی را آغاز کرد. از همان کودکی بهشدت مورد مهر و محبت پدر و مادر قرار گرفت و باتربیت صحیح و اسلامی آنان شخصیت وی شکل یافت. شخصیتی که بیانگر وقار، تواضع و تدین او بود و در عرصههای اجتماعی حضور یافت و تکامل پیدا کرد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خویش با موفقیت طی کرد. با شرکت در مجالس دینی و آشنایی با امام...
شهدا سال 66 -زندگینامه شهید غلامحسین عنبری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهید غلامحسین عنبری »
غلامحسین 1347/1/4 در روستای مشکان نیریز چون شمیم گلهای بهاری فضای خانه را معطر ساخت و لبخند شادی را به لبهای مادر نشاند. از همان کودکی به کار و فعالیت در کنار پدرش مشغول شد و آداب زندگی را فراگرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت گذراندن خدمت سربازی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در تاریخ 1365/1/23 به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد. غلامحسین، انسانی مهربان، دلسوز و متواضع بود و در کنار کارهای روزانه...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهید غلامحسین عنبری »
غلامحسین 1347/1/4 در روستای مشکان نیریز چون شمیم گلهای بهاری فضای خانه را معطر ساخت و لبخند شادی را به لبهای مادر نشاند. از همان کودکی به کار و فعالیت در کنار پدرش مشغول شد و آداب زندگی را فراگرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت گذراندن خدمت سربازی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در تاریخ 1365/1/23 به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد. غلامحسین، انسانی مهربان، دلسوز و متواضع بود و در کنار کارهای روزانه...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -چرا
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
طلوع اولین امید در رگهای خونینم تو بودی سکوت و اولین سوگند با پیکار خونینم تو بودی از جنگ دل من با دل تو هست بس افسانههای خفته در تابوت ز تنهایی که پیوستند دلها تا ابد با خون همداستان گشتند بر این افسانههای نیک شد بس قصههای تنگ بر این بیچارگی فریاد بر این افتادگی فریاد که دیگر بار قلب ما نخواهد بست پیوندی برای تا ابد ماندن از این بیداد خون در دشت دل پیداست که دیگر نورامیدی نخواهد بود از این افتادن مرد جوان پیداست که دیگر ره...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
طلوع اولین امید در رگهای خونینم تو بودی سکوت و اولین سوگند با پیکار خونینم تو بودی از جنگ دل من با دل تو هست بس افسانههای خفته در تابوت ز تنهایی که پیوستند دلها تا ابد با خون همداستان گشتند بر این افسانههای نیک شد بس قصههای تنگ بر این بیچارگی فریاد بر این افتادگی فریاد که دیگر بار قلب ما نخواهد بست پیوندی برای تا ابد ماندن از این بیداد خون در دشت دل پیداست که دیگر نورامیدی نخواهد بود از این افتادن مرد جوان پیداست که دیگر ره...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -کوچ
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
ناگه کدامین عشق ناگه کدامین یاد از سرزمین خالی از انسان بر سرزمین یاد ما پی گیر زد فریاد ای خسته از ماندن در این گنداب ای سیر از پندار ای خسته از پرداختن بر پوچی هر حرف ای مانده در تابوت تنها و سیاه شب برخیز ـ برخیزیم زین ماندن اندر کنج عزلت بادلی پردرد اینجا فکندن خانههای درد اینجا نشستن این چنین بیدرد من دیگر از هر چیز بیزارم جز مرگ کو عشق و امید تازه جان است برخیز ـ برخیزیم زین خانه ما بار سفر بندیم تا سرزمین مردمانی گُرد تا سرزمینی کز...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
ناگه کدامین عشق ناگه کدامین یاد از سرزمین خالی از انسان بر سرزمین یاد ما پی گیر زد فریاد ای خسته از ماندن در این گنداب ای سیر از پندار ای خسته از پرداختن بر پوچی هر حرف ای مانده در تابوت تنها و سیاه شب برخیز ـ برخیزیم زین ماندن اندر کنج عزلت بادلی پردرد اینجا فکندن خانههای درد اینجا نشستن این چنین بیدرد من دیگر از هر چیز بیزارم جز مرگ کو عشق و امید تازه جان است برخیز ـ برخیزیم زین خانه ما بار سفر بندیم تا سرزمین مردمانی گُرد تا سرزمینی کز...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -بی تو و با تو
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
آنقدر از اشک خود سوزم بسی پروانهها تا بدست آرم در این غوغای بد مستان نوا شاهد هر شام من تنهائیم هست ای دریغ قسمت ما نیست بیمار بودن از جفا سوختم بی تو چه سازم با چنین اقبال پست نادمم بر زنده بودن رحم کن بر حال ما عمر را من خسته طی کردم به امید تو دوست وه چه سازم بی تو اکنون اندر این مردابها سیر جان چون میکنی یک لحظه اندیش ای دریغ قصه دیدار گفتن بهر هجران خوردهها...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
آنقدر از اشک خود سوزم بسی پروانهها تا بدست آرم در این غوغای بد مستان نوا شاهد هر شام من تنهائیم هست ای دریغ قسمت ما نیست بیمار بودن از جفا سوختم بی تو چه سازم با چنین اقبال پست نادمم بر زنده بودن رحم کن بر حال ما عمر را من خسته طی کردم به امید تو دوست وه چه سازم بی تو اکنون اندر این مردابها سیر جان چون میکنی یک لحظه اندیش ای دریغ قصه دیدار گفتن بهر هجران خوردهها...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -جهل
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
سخن بس است زساقی و گل و می ناب بیا تو تا که بجوئیم بس حقیقتها زباغ و زاغ و خزان کم بگو در این وادی که هست قسمت مردم بسی جهالتها حدیث پیر مغان گفتهاند مردمان از قبل چه خوش بود که بگوئیم از مرارتها مده تو داد سخن از گل و می و مطرب بگو تو از هدف و این همه ضلالتها صنم، صنم زدن مطربان دگر کافیست زچیست یأس مردم محروم و این کسالتها کنون که گویمت ای دوست کم نما سخنت زمستهای آخر شب پرسی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
سخن بس است زساقی و گل و می ناب بیا تو تا که بجوئیم بس حقیقتها زباغ و زاغ و خزان کم بگو در این وادی که هست قسمت مردم بسی جهالتها حدیث پیر مغان گفتهاند مردمان از قبل چه خوش بود که بگوئیم از مرارتها مده تو داد سخن از گل و می و مطرب بگو تو از هدف و این همه ضلالتها صنم، صنم زدن مطربان دگر کافیست زچیست یأس مردم محروم و این کسالتها کنون که گویمت ای دوست کم نما سخنت زمستهای آخر شب پرسی...
قبلي 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90
91
92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 بعدي